Black Mirror و استفاده‌ی نادرست از تکنولوژی

دیروز توییت علیرضا شیرازی راجع به سریال Black Mirror رو دیدم و دانلودش کردم و امروز فرصت شد ببینمش.

فصل اول (که سه قسمت بود) رو دیدم. هر قسمت سریال داستان مجزایی داره که حداقل توی فصل اول هم هیچ ارتباطی بین‌شون نبود (و از توییت‌های بعدی علیرضا شیرازی حدس می‌زنم بقیه‌ی فصل‌های سریال هم همین‌طوری باشن) موضوع کلی سریال نقش تکنولوژی توی زندگی روزمره ما و نسل‌های بعدی ماست.

از اواسط قسمت سوم مشکلی که توی ذهنم با سریال پیدا کردم اینه که سریال داره صرفن بخش سیاه تکنولوژی‌ها رو نشون می‌ده. اون چیزی هم که نشون می‌ده مشخصن حاصل سو استفاده‌ی خود آدم‌ها از تکنولوژیه.

در صورتی که به عنوان بیننده‌ی سریال (و یا بیننده‌ی یه فیلم یا خواننده‌ی یه کتاب و هر بسته‌ی توصیفی‌ای که از دنیا در اختیارم قرار می‌گیره) انتظار دارم همه‌ی جوانب رو توش ببینم. نه این‌که در تمام داستان به جنبه‌ی خاصی از دنیا (در این مورد جنبه‌ی منفیش) پرداخته بشه.

به ذهنم رسید که شاید هدف نویسندگان سریال هشدار برای جلوگیزی از عدم سو استفاده ما از تکنولوژی باشه نه بیان این‌که تکنولوژی بده و ترسوندن آدم‌ها از اون.

در حین نوشتن در مورد هوش مصنوعی هم ایده‌ای به ذهنم رسید با این مضمون که آیا اگر ما هم عمر نامحدود داشتیم باز هم با گونه‌ها و موجودات دیگه این‌قدر بدرفتاری می‌کردیم که حالا از انقلاب هوش مصنوعی بر علیه خودمون می‌ترسیم (در صورتی که می‌شه فرض کرد موجودات متفکری که اون‌جا به وجود میان عمر نامحدود دارن و می‌تونن تصمیم‌گیری‌هایی انجام بدن که در بلند مدت به سودشون باشه و نه این‌که سود کوتاه‌مدت داشته باشه) (البته ترس‌مون منابع دیگه‌ای جز «یاد گرفتن بدرفتاری ما توسط روبات‌ها از خودمون» داشته باشه ولی فعلن به موارد دیگه کاری ندارم)؟

و از یه نگاه دیگه، از انقلاب انسان‌ها بر علیه انسان‌ها می‌ترسیم. توضیحات پوریا ناظمی در مورد فیلم Ex Machina رو ببینید یا بخونید البته من فیلم رو دیدم و تو یه مرور سریع به نظرم رسید توی ویدیوی آپارات حرف‌ها مبسوط‌تر بیان می‌شه)


خطر لوث شدن


در مورد قسمت اول و سوم معتقدم ما اختیار جلوگیری از اتفاق افتادن‌شون رو به صورت مستقیم داریم. در مورد قسمت سوم می‌شه با وسواس مبارزه کرد یا درمانش کرد. در مورد هر دو قسمت می‌شه مسائل رو به شکل بهتری مدیریت کرد.

در مورد قسمت دوم هم به نظرم قبل از این‌که کار به اون نقطه برسه (و با توجه به توصیف سریال، حدس می‌زنم اون آدم‌ها که هر روز صبح از خواب پا می‌شدن و تا شب به پا زدن روی دوچرخه‌ی ثابت و تولید برق مشغول بودن راه خروجی از اون شرایط نداشتن. و نمی‌دونم چرا انرژی‌های جایگزین به ذهن نویسندگان سریال نرسیده بود. شاید ۲۰۱۱ هنوز خیلی باب نبوده…) آدم‌هایی بودن که حق انتخاب داشتن تا از رسیدن به اون نقطه جلوگیری بشه و باز هم انتخاب کردند که از تکنولوژی سو استفاده کنند.

درست کردن نقشه‌ی رنگی فیلم‌ها به کمک ffmpeg و imagemagick

می‌خوام با کمک گرفتن از دو تا ابزار معروف و آزاد ffmpeg و imagemagick توی bash on winodwsم، نقشه‌ی رنگی فیلم‌هایی که دوست دارم رو درست کنم. به این معنی که عکس حاصل کنار هم گذاشتن رنگ غالب هر فریم فیلم رو به دست بیارم.

اول از همه با کمک ffmpeg فیلم رو به تعدادی عکس تبدیل می‌کنیم:

ffmpeg -i Interstellar\ \(2014\).mp4 -r 1/5 image/$filename%03d.bmp

معنی سویچ -r که اختصار rateـه اینه که از هر ثانیه از فیلم، چندتا عکس می‌خوام استخراج کنم. مثلن این‌جا از فیلم interstellar می‌خوام از هر ۵ ثانیه‌ش یه عکس به من بده. مدت زمانی که طول می‌کشه به طول فیلم و تعداد فریم‌ها و الگوریتم فشرده‌سازیش بستگی داره ( مثلن برای اینتراستلار حدود نیم ساعت طول کشید)

بعد از اون، عکس‌هایی که تولید کردیم رو به imagemagick می‌دیم تا ازشون برامون یه عکس به ارتفاع یک پیکسل بسازه: رنگ غالب هر فریم رو برداره و اون‌ها رو کنار هم بذاره.

convert image/*.bmp -scale 1x1\! +append dominant.png

حالا ارتفاع عکس‌مون رو ۶۰۰ برابر می‌کنیم.

convert dominant.png -geometry x600! dominant2.png

خروجی این فرآیند برای اینتراستلار این‌شکلیه:

و برای اولین قسمت سریال Black Books:

لالالند:

این نوشته رو با عکس‌های جدید که درست می‌کنم آپدیت می‌کنم 🙂

منتشر شده در
دسته‌بندی شده در روزنوشته برچسب خورده با ،

در مورد لذت موعود

توی در جست‌وجوی چیزی بیشتر از پایان داستان در مورد لذت موعود صحبت کردم، لذتی بیشتر از لذت و هیجان حاصل خود داستان و بالا و پایین رفتن‌هاش. بعد از یکم جلو رفتن توی «فن تدوین فیلم» به ذهنم رسید که ما تمایل به کمال داریم و جزئیات هدفمند یجور کمال محسوب می‌شه و برای همین برامون لذت‌بخشه.

مثلن همین کتاب کمک‌مون می‌کنه جزئیاتی که تدوینگر تلاش کرده رعایت‌شون کنه رو بفهمیم. حتی گاهی ممکنه از فیلمی خوشمون نیاد ولی دلیلش رو نفهمیم و اون نکته‌ی آزاردهنده‌ی کوچیک، یکی از جزئیاتی بوده که از دست تهیه‌کننده در رفته.

مطمئن نیستم که می‌تونم «ما» توی «ما تمایل به کمال داریم و جزئیات هدفمند یجور کمال محسوب می‌شه و برای همین برامون لذت‌بخشه» رو به همه‌ی انسان‌ها تعمیم بدم یا نه. ولی در مورد خودم می‌تونم بگم این مساله خیلی جاها حقیقت داره؛ حداقل جاهایی که جزئیات رو درک می‌کنم.

مثلن جزئیاتی که نولان توی میان‌ستاره‌ای رعایت کرده و از نظر علمی دقت زیادی به خرج داده در حدی که از روی جلوه‌های ویژه‌ی فیلم‌ش مقاله‌ی کیهان‌شناسی منتشر بشه و کیپ ثورن کتاب «میان‌ستاره‌ای به روایت علم» رو بنویسه و توش در مورد علم پشت این فیلم صحبت کنه. یا جزئیات هیجان‌انگیز موسیقی هانس زیمر و یا هارمونی موجود توی خیلی از موسیقی‌های کلاسیک.

اگر فرض کنیم لذتی که امیر پوریا ازش حرف می‌زنه چنین چیزی باشه، هنوز مطمئن نیستم چجوری می‌شه با لذت پس از دوره‌ی ماه‌عسل رابطه (Honeymoon State) هماهنگش کرد. شاید بعدن در موردش بیشتر بنویسم.

پی‌نوشت: یاد لذتی که حرفش بود افتادم. دارم به این فکر می‌کنم که شاید منظور پیمان هوشمندزاده از لذت، همین جزئیاتیه که راجع بهشون گفتم. جزئیاتی که در نهایت زندگی‌مون رو می‌سازن..

در جست‌وجوی چیزی بیشتر از پایان داستان

پیش‌نوشت: چند جلسه‌ای از جلسه‌های «داستان و فیلم» امیر پوریا شرکت کردم و یکی از حرف‌های جالبی که اون‌جا می‌گفت، در مورد توجه زیاد و بی‌موردمون به انتهای فیلم و به صورت کلی داستان بود.

یکی از مشکلاتی که در حال حاضر توی زندگیم باهاش روبرو هستم، حرص زیادم به آینده‌ست. به این معنی که مفهوم زندگی برام در آینده خلاصه می‌شه و از جایگاهی که الان توش هستم لذت کمی می‌برم. چیزی که قراره در آینده بهش برسم و این‌جور چیزها. از طرف دیگه، خاطرات گذشته، مثلن سال اول دانشگاه و خاطراتم توی کانون یاریگران، خاطرات خیلی خیلی خوبی هستن که الان می‌دونم دیگه تکرار نمی‌شن و دلم براشون تنگ می‌شه و می‌دونم اون زمان می‌تونستم بیشتر ازشون لذت ببرم و کم‌تر به فکر این باشم که آینده چی می‌شه.

تاکید زیاد امیر پوریا روی این مساله که توی فیلم‌ها و داستان‌ها، چیزی بیشتر از داستان و انتهای اون وجود داره که لذت بیشتری به آدم می‌ده (از مجموعه‌ی لذت‌های موعود، مثل لذت وعده‌داده‌شده‌ای که بعد از Honeymoon State توی رابطه‌ها وجود داره. شایدم لذت نیست و شادی یا چیز دیگه‌ایه؛ نمی‌دونم..)

برای همین دیشب «درباره‌ی مسخ» از ولادیمیر ناباکوف که در ادامه‌ی کتاب مسخ بود (ترجمه‌ی فرزانه طاهری، نشر نیلوفر) رو خوندم. بخشی که دفعه‌ی قبل که مسخ رو خونده بودم (و حس خاصی هم نسبت بهش نداشتم) ازش رد شده بودم. خوندم تا بفهمم جز نگاه به روند داستان و پایانش، چه نکات دیگه‌ای هست که توش جلب توجه می‌کنه (و کم‌کم که با این جزئیات و ریزه‌کاری‌ها آشنا شدم بسنجم ببینم تشخیص‌شون توی داستان برام لذت‌بخشه یا نه)

و برای همین هم فن تدوین فیلم به پیشنهاد امیر پوریا رو می‌خوام بخونم. تا فیلم‌ها رو بیشتر درک کنم و بفهمم.

بخشی از فیلم UP


اینو خیلی وقت پیش مهدی از یه پست کوئرا بهم نشون داده بود و فایلش از همون موقع توی دسکتاپمه و دلم می‌خواست یه جایی آرشیو بشه. برای همین مثل راهب و ماهی، توی وبلاگم می‌ذارمش شاید یه روزی بهش سر زدم.

اگه به اینترنت آزاد دسترسی ندارید، می‌تونید توی آپارات هم ببینیدش.

منتشر شده در
دسته‌بندی شده در روزنوشته برچسب خورده با