امروز یکی از دوستام پرسید که واقعن به تعداد آپدیتهایی که توی گودریدز میذارم کتاب میخونم؟ جوابم اینه که آره. و سوال دوستم بهانهی خوبیه که بگم چرا و چجوری کتاب میخونم.
من در شرایط فعلیم یکسری سوال و یکسری دغدغه دارم و یکسری مبحث برام جذابه. بر اساس اینا کتابی که میخوام بخونم رو انتخاب میکنم و شروع میکنم به خوندنش. وسواس زیادی روی فهمیدن همهی حرفهایی که زده به خرج نمیدم و بیشتر تلاش میکنم جواب سوالام رو از توش پیدا کنم و اگه نکتهی جالبی توش دیدم هم هایلایتش میکنم. برای همین هم هست که معمولن کتابها رو سریع میخونم و میرم سراغ کتاب بعدی و بر اساس چیزهایی که از کتاب یادم بمونه ممکنه بعدن دوباره سراغشون برم.
در مورد رمانها هم مساله تقریبن مشابهه. رمانها معمولن هم در غالب داستان یکسری حرف برای گفتن دارن و بخشی از جذابیتشون برای من حرفهاییه که میخوان بزنن (مثل ابله که قبلن در موردش نوشتم). بخش دیگهش هم شکلیه که داستان توش جلو میره و این هم میتونه جذاب باشه برام. ولی مدتیه که با کتابی که به شکل بهیادموندنی از داستانش لذت ببرم روبرو نشدم. فکر میکنم آخرین کتابی که خوندم (و داستانش جالب بود ولی حرفی برای گفتن نداشت) ما دروغگو بودیم بود که تقریبن پارسال خوندمش.
ولی یکی بود که هرجور حساب میکردم روزی ۳-۴ تا کتاب میخوند و قطعا الکی بود، آنفرندش کردم :))
کاش از اینکه چجوری وقت اختصاص میدی که میتونی اینقدر بخونی هم میگفتی!
در مورد رمان هم نمیدونم «جز از کل» رو خوندی یا نه، بشدت پیشنهادش میکنم. نوشتم در موردش حتی.
https://theyahya.com/blog/جزء-از-کل/
بیشتر از روی بیبرنامگیه که اینقدر وقت برای خوندن پیدا میکنم. ینی خیلی وقتها از شدت بیحوصلگی نمیتونم خودمو مجبور به هیچ کار دیگهای جز خوندن کنم. (گاهی حتی خوندن هم حذف میشه) ولی روزی حدود یک ساعت قبل خواب رو تقریبن همیشه دارم. همینطور وقتایی که تو متروام و اینا. ولی اگه برنامهم منظمتر باشه حجم مطالعهم هم کمتر میشه احتمالن. شایدم بیشتر.
نوشتهت رو هم در اسرع وقت میخونم. الان باید برم سر کلاس 😀