آقای بارکر نویسندهی کتاب Barking Up the Wrong Tree هستن که توی این مصاحبه راجع به کتابشون حرف میزنن. من این کتابو نخوندم ولی اوایل مصاحبه متوجه شدم که این مصاحبه نکات خیلی خوبی داره که لازمه یجایی یادداشت کنم و حواسم بهشون باشه، اینجا همونجاست 😃
خودت رو بشناس و جایی رو پیدا کن که به ارزشهات احترام میذاره
تواناییهات و نقاط قوتت رو بشناس، بفهم توی چی خوبی و توی چه چیزی به شکل خاصی خوبی (What are you uniquely good at) یکی از بهترین کارایی که میتونی در این مورد بکنی اینه که از آدمهای نزدیک اطرافت بپرسی. چون ما آدمها در تشخیص تواناییهای فردیمون به تنهایی خوب نیستیم ولی معمولن جواب اطرافیانمون (ترجیحن به صورت ناشناس بپرسیم، مثلن یکی از دوستامون از بقیه بپرسه و بهمون بگه) خیلی بهتر نقاط قوت و ضعفمون رو مشخص میکنه
باید در نظر بگیریم که ما یکسری ویژگی داریم که به صورت کلی خوب نیستن (مثلن کلهشقی) ولی در محیط و قضای مناسب میتونن ارزش قابلتوجهی تولید کنن. به این ویژگیهای intensifier میگن و خوبه که این ویژگیهامون رو هم بشناسیم
بعد از شناختن خودت و تواناییهات جایی رو پیدا کن که براش ارزشمندی و به ارزشهات احترام میذاره. اینجوری هم تو خوشحالی و پیشرفت میکنی و هم جایی که توش هستی.
یکی از کارهایی که برای فهمیدن این مساله میشه کرد اینه که وقتی برای مصاحبهی کاری میریم جایی، حواسمون به آدمهای اونجا باشه چون در نهایت ماییم که شکل اونها میشیم و اونا شبیه ما نمیشن
WOOP: چرخهی رسیدن به آرزوها
برای رسیدن به هر آرزویی (منطقن آرزوی واقعگرایانه) باید چهار موضوع رو مشخص کنیم:
آرزو (Wish)
باید آرزویی داشته باشیم که بخوایم بهش برسیم. آرزو باید واقعگرایانه باشه. توی یه پژوهشی نشون دادن که woop برای آدمهایی که هدف واقعگرایانهای داشتن انرژیبخش بوده و برای آدمهایی که هدفشون واقعگرایانه نبوده انرژیگیر
خروجی (Objective)
باید یه خروجی کاملن شفاف برای این فرآیند مدنظر داشته باشیم (شبیه چیزی که توی یادگیری در ۲۰ ساعت راجع بهش حرف زده بود)
موانع (Obstacle)
باید لیستی از موانعی که توی مسیرمون هست جمعآوری کنیم
برنامهریزی (Plan)
و در نهایت باید برای حذف اون موانع و رسیدن به اون هدف برنامهریزی داشته باشیم
بیشتر
در تکمیل حرفهای این صحبت، اگه دوست دارید بیشتر راجع به WOOP بدونید میتونید این قسمت از پادکست Hidden Brain رو گوش کنید و به سایت WOOP سر بزنید
تاثیر نتورک (شبکهی آدمهای مرتبط در حوزهی کاری)
تحقیقات نشون میده که شبکهها بسیار قدرتمندن و نمیشه فقط با تلاش زیاد و بدون برقرار کردن این شبکه به چیزهایی دست پیدا کرد که داشتن ارتباطات میتونه بهمون بده
راههای تقویت ارتباطات
- سادهترین راه اینه که ارتباطمون با دوستای قدیمیمون رو دوباره شکل بدیم و دوباره بهشون متصل بشیم
- آدمهایی که هاب محسوب میشن (توی تاک از واژهی super connected استفاده شده) ینی آدمهایی که به خیلیای دیگه متصلن توی شبکهی ارتباطیمون رو بشناسیم و با اونها بیشتر متصل باشیم
- قانون پنج دقیقه: دنبال راههایی باشیم که پنج دقیقه ازمون وقت بگیرن ولی به یه دوستی کمک کنیم، اینجوری ارتباطمون قویتر میشه
- باید به خودمون اعتماد به نفس داشته باشیم
- زمانی که از آدمها کمک میگیریم، به توصیهشون عمل کنیم و باهاشون فالوآپ داشته باشیم. خیلی از آدمها این کارو نمیکنن و اگه انجام دادنش جایگاه ما تو ذهن اون آدم رو از ۹۹درصد آدمها بالاتر میبره
تبدیلشدن به یک آدم Super Connected
- شبیه هر مهارت دیگهای، برای تشکیل شبکهی قوی هم باید هزینه بدیم، بنابراین بهتره یه بودجهای براش مشخص کنیم.
- برنامهی ثابتی برای درست کردن ارتباطات جدید درست کنید. مثلن هر پنجشنبه ظهر با یک آدم جدید قرار بذارم یا دو شب در هفته با یک آدم جدید هنگاوت کنم
- از آدمهای جدید بپرسیم که حالا باید با کی حرف بزنیم؟ با توجه به حوزهای که دنبالشیم اینجوری میتونیم آدمهای جدید برای ارتباط پیدا کردن پیدا کنیم
- شروع به متصل کردن آدم کنیم. اگر X نیازی داره که Y میتونه برطرقش کنه و ما هردو رو میشناسیم، با متصل کردنشون شبکهی خودمون رو قویتر میکنیم
اعتماد به نفس
حرفهایی که به خودمون میزنیم و میزان ارزشمندیای که برای خودمون متصوریم روی کارامون و روی تلاش برای برقرار ارتباطاتمون تاثیر میذاره و همینطور تحقیقات نشون داده که حرفهای مثبتی که به خودمون میزنیم روی میزان تلاشی که برای رسیدن به هدفمون میکنیم و مقاومتمون در برابر سختیهاش تاثیر مثبت میذاره.
اعتماد به نفس تاثیر خیلی بزرگی روی آدمهای اطرافمون داره و آدمها معمولن کسی که اعتماد به نفس بالایی داره رو در مقایسه با کسی که متخصصتره انتخاب میکنن حتی اگه سابقهش بدتر باشه
البته باید مراقب باشیم که اعتماد به نفس باعث غرور کاذب و خودپسندی و مفاسد دیگه نشه و در نظر بگیریم که اعتماد به نفس پایینتر کمکمون میکنه که یاد بگیریم چون راحتتر نظرهای دیگه رو میپذیریم
به عنوان یک مدیر، بهترین کاری که میتونید برای جلوگیری از مفاسد اعتماد به نفس انجام بدید اینه که آدمهایی رو اطرافتون داشته باشید که باهاتون صادق میمونن و به حرفشون گوش بدید
تحلیل بازخورد
یکی دیگه از کارهایی که میشه انجام داد اینه که پیشبینیهاتون از آینده رو یجا بنویسید و پس از رسیدن به اون زمان ببینید چقدر پیشبینیتون دقیق بوده. اینجوری در گذر زمان شناخت بهتری از تواناییهاتون خواهید داشت و احتمال شکست به خاطر توهم حاصل اعتماد به نفس کاذب رو پایین میارید. در بررسی تاریخچهی رفتارتون هیچوقت به حافظهتون اتکا نکنید
اهمیتدادن به خود
یکی از راههایی که میشه از مفاسد اعتماد به نفس جلوگیری کرد اینه که نگاهمون به دنیا رو تغییر بدیم؛ دنیا رو همینجوری که هست بپذیریم و به خودمون اجازه بدیم که گاهی خرابکاری کنیم
جشن گرفتن اتفاقات تاثیرگذار گذشته
جشن گرفتن اتفاقات تاثیرگذار گذشته تاثیر زیادی روی رضایت از زندگیمون داره. مثلن کسی رو مثال میزنه که چاقو خورد یک قدم با مرگ فاصله داشت و بعد از اون رضایت از زندگیش افزایش پیدا کرد ولی بعد از مدتی دوباره مثل قبل شد. برای اینکه دوباره رضایت قبلیش رو به دست بیاره جشن سالگرد چاقو خوردن گرفت تا به خودش یادآوری کنه که ممکن بود دیگه زنده نباشه
کمیت بیشتر به کیفیت بیشتر ختم میشه
خیلی از تحقیقات نشون داده که کمیت بیشتر از هر چیزی، به کیفیت بیشتر ختم میشه و آدمهایی که کارهای بیشتری میکنن و تواناییهای بیشتری دارن، شانس موفقیت بیشتری هم دارن و البته باید بدونید کجا جلوی خودتون رو بگیرید چون هر چقدر که بیشتر کار کنید از زندگی شخصیتون بیشتر میموند و تعادل زندگیتون بهم میخوره
از «موفقیت» تعریف شخصی خودتون رو داشته باشید
ما الان توانایی کار کردن ۲۴ ساعته رو داریم، همیشه گوشیهامون تو جیبمونه و لپتاپامون کنارمون و به هر چیزی که برای کار کردن احتیاج داریم دسترسی داریم. در این شرایط تعریف موفقیت از چیزی که قبل از این دوره بود و یه چیز بیرون از ما بوده تغییر کرده و تئوری کسی که بیشتر از همه کار کنه موفقتره دردسرزا خواهد بود. مسئولیت تعریفش به عهدهی خودمون گذاشته شده و باید درونی باشه. باید برای خودمون تعریف کنیم که چه شرایطی برامون موفقیت محسوب میشه.
باید حواسمون به تریدآفهایی که برای رسیدن بهش میکنیم هم باشه و باید بفهمیم که با گدشتن از چه چیزی برای رسیدن به هدفمون راحتتریم. آیا راحتتریم بیخیال زندگی اجتماعی بشیم تا پروموشن بگیریم یا راحتتریم بیخیال پروموشن بشیم تا زندگی اجتماعی بهتری داشته باشیم
تعادل در زندگی
آدمهایی که تا حدی به تعادل توی زندگیشون رسیدن چهار تا عامل براشون مهم بوده
- خوشحالی (Happiness): آیا از کاری که میکنیم لذت میبریم؟
- دستیافتن (Achievement): آیا به اهدافمون میرسیم؟
- ارزشمندی (Significance): آیا کارمون روی اونهایی که اطرافمونن و دوستشون داریم تاثیر مثبتی داره؟
- اثربخشی (Legacy): آیا ما دنیا رو جای بهتری میکنیم؟
مساله اینه که ما آدمها معمولن توی زندگی فقط به یک عامل توجه میکنیم و اون معمولن پوله چون سنجشش قابل اندازهگیری و قابل هدفگذاریه ولی اگر بجای اینکه، برنامهمون رو بر اساس این بچینیم که آیا کارمون روی یکی از چهارتا عامل بالا تاثیر میذاره یا نه، کمکم به تعادل میرسیم
باید حواسمون باشه که استراتژی ترتیبی (اول به پول میرسم، بعد به x بعد به y) جواب نمیده. نمیشه فقط روی یک مساله تمرکز ۱۰۰درصد داشت چون در این صورت بقیهی زندگی رو از دست میدیم
خوشحالی
اینکه چی توی ذهنمون بولد میشه مهمه. مثلن همهی شرکتهای تبلیغاتی تلاش میکنن همیشه توی ذهنتون بمونن. اگه به نوشابه فکر میکنید معمولن پپسی یا کوکا میاد توی ذهنتون. در مورد خوشحالی فردی هم همین مساله صادقه. این که توصیه میشه هر شب قبل از خواب سه تا چیزی که امروز خوشحالتون کرده رو بنویسید برای اینه که اینها توی ذهنتون بولد بشه و به افزایش رضایت از زندگی کمک کنه
تشکر از بقیه هم باعث میشه خودمون خوشحال بشیم و هم یکی دیگه رو خوشحال کنیم برای همین پیشنهاد میشه هر روز صبح به یکی ایمیل بزنیم و ازش تشکر کنیم، اینجوری هم باعث خوشحالی میشیم و هم صبح بهتری رو خواهیم داشت که باعث میشه بقیهی روز هم خوشحالتر باشیم
چجوری به این توصیهها عمل کنیم؟
توی کتاب کلی توصیه و رفتار اومده و نگه داشتن توجه دائمی به همهشون غیرممکنه. در واقع کتاب اصلن برای این کار نوشته نشده. باید تواناییهای خودمون رو بشناسیم و چیزی که توش مشکل داریم رو پیدا کنیم و یکی از ابعاد اون مساله رو انتخاب کنیم و روش کار کنیم تا نرمال بشه و بعد بریم سراغ یه چیز دیگه