کتاب Zero to One رو مدتها بود میخواستم بخونم و هی فرصت نمیشد. مدتیه لایفاستایل کتاب خوندنم رو تغییر دادم و فرصت بیشتری برای خوندن کتاب دارم که مسالهی خوشحالکنندهایه.
ایدهی کلی کتاب اینه که بیزینسها توی دوتا دستهبندی قرار میگیرن:
اکثر بیزینسها توی دستهی اول قرار میگیرن: در حال رقابت با بیزینسهای مشابه خودشون توی یه بازارن و در مقایسه با بیزینسهای مشابهشون، ارزش اضافهی قابل توجهی به مشتریهاشون نمیدن، مثلن ایرلاینها، رستورانها و خیلی بیزینسهایی که تو یه بازار رقابت میکنن. اینها بیزینسهایی هستن که تا حد خوبی کپی چیزین که از قبل بوده و توی ادبیات کتاب، از یک (چیزی که وجود داره) یه یک دیگه (مشابه همون چیز) رو ساختهن.
دستهی دوم بیزینسهایین که توی بازار خودشون یکهتازن و با اختلاف از رقباشون جلوترن. معمولن بازار جدید خلق کردهن و یا توی بازاری که از قبل وجود داشته ارزشی تولید کردن که چند ده برابر بهتر از رقباشون توی اون بازار بوده. مثلن ماشینهای تسلا، eBay، پیپل (که نویسندهی کتاب مدیرعاملش بوده)، تبلیغات گوگل و کلی شرکت دیگه. توی ادبیات کتاب اینها بیزینسهایی هستن که از صفر، یک رو ساختن.
یه مسالهی جالب دیگه که توی کتاب اومده بود نگاه به آیندهست. دید به آینده رو از نظر خوشبینی و بدبینی و نگاه معین و شانسی به چهار دیدگاه تقسیم میکنه
و توضیح میده که نگاه شانسی داشتن به آینده ینی بشینیم و منتظر بمونیم چی میشه. دیدگاه نویسنده اینه که نگاه قاطع به آینده داشتنه که آینده رو میسازه و منتظر موندن وضعیت ما رو بهتر نمیکنه. نگاه قاطع ینی بدونیم کجای دنیا رو میخوایم درست کنیم، براش برنامه بریزیم و اجراش کنیم.
کتاب حرفهای جالبی در مورد ایدهی صفر به یک داره و یکسری معیار هم میاره برای بیزینسهایی که توی دستهبندی دوم قرار میگیرن و مثالهای جالبی داره از بیزینسهایی که به خاطر در نظر نگرفتن این معیارها شکست خوردن.
من توی حوزهی استارتآپها بیشتر توریست محسوب میشم و دانش و تجربهی درستیسنجی حرفهای کتاب رو ندارم ولی دیدی که کتاب میده رو دوست داشتم.