یکی از دیالوگهای معروف فیلم شوالیهی تاریکی، دیالوگ هاروی دِنت بود با این مضمون که «یا به عنوان قهرمان میمیری، یا اونقدر زندگی میکنی که میبینی توی منجلاب تبهکاری غرق شدی» و احساس من نسبت به رانندگی توی تهران احساس مشابهیه.
رانندگی توی تهران اعصابخوردکنترین کاریه که توی عمرم انجام دادم. میگم تهران چون توی بقیهی شهرها هنوز رانندگی نکردم. وقتی ترافیک نیست وضعیت نسبتن خوبه. اکثر آدمها بین خطوط میرونن و موتوریها هم تلاش نمیکنن بهتون اثبات کنن توانایی مسیریابی حتی اگه شده از زیر ماشین رو دارن. البته حتی توی این شرایط هم پیادهها از شر موتوریهایی که توی پیادهرو ویراژ میدن در امان نیستن. (جوکر درونم وقتایی که میبینم موتوریای داره از توی پیادهرو حرکت میکنه پررنگترین حضور رو داره و دوست دارم بدترین بلاها رو سر اون آدم بیارم)
اما توی حالت ترافیک همه چیز خیلی خیلی بدتر میشه. خیلیها تبدیل میشن به آدمهایی که احساس زرنگ بودن میکنن اگه از فاصلهی خالی بین ماشین شما و کناریتون استفاده کنن و یه لاین دیگه به لاینهای ترافیک اضافه کنن. چیزی که مشاهده کردم اینه که توی جایی مثلن ترافیک همت، لاینها از بین نمیرن بلکه همیشه لاینی در سمت راست شما در حال شکلگیریه که شما رو به سمت چپ هل میده و همین جابجا شدن عامل مضاعفی میشه برای ترافیک بیشتر.
و برای من نکتهی دردناک ماجرا اینه که مقاومت در برابر این حجم از بیشعوری کار خیلی سختیه. یاد این عکس میوفتم با این متن که «شیر هم که باشی جلوی جماعت گاو کم میاوری»
و به نظرم در این مورد واقعن با حجم زیادی بیشعور روبرو هستیم. آدمهایی که فکر میکنن اگه از ماشین شما جلو بزنن زودتر به مقصدشون میرسن، در صورتی که دو، سه، چهار و چهل تا ماشین جلویی هم با همین تفکر از ماشینهای جلوییشون جلو میزنن و باعث میشن صف خیلی طولانیتری از ترافیک تشکیل بشه. برای همینه که من تلاش میکنم بین خطوط رانندگی کنم ولی مردم عزیز ما همیشه اجازهی این کار رو بهم نمیدن.
ما نمیتونیم برای همیشه در برابر این بیشعوری مقاومت کنیم. یا از رانندگی توی چنین فضایی دست بر میداریم یا روزی فرا میرسه که میبینیم خودمون هم شبیه رانندههای اطرافمون رفتار میکنیم. حداقل برای خودم این اتفاق چندباری افتاده که متوجه شدم دارم کارهایی رو میکنم که دوست ندارم بکنم (و حواسم رو بیشتر جمع کردم که مراقب خودم باشم)
یادمه فیلم Ratatouille رو که میدیدم، یکی از نکات جالبش برام این بود که اون خانومه سوار موتورش که پشت چراغ قرمز وایساده بود فاصلهی زیادی با ماشین کناریش داشت. در واقع انگار با موتور هم مثل یجور ماشین رفتار میشد توی اون سیستم ترافیکی. نه به چشم وسیلهای که توی هر سوراخی جا میشه (هم خود رانندهی موتور و هم رانندههای دیگه این رفتار رو داشتن) و به نظرم این حالت خیلی ایدهآلیه که توی کشور ما اصلن اجرا نمیشه.
مسالهی دیگهای که میخواستم راجع بهش حرف بزنم نگاه آدمها به رانندگی خانمهاست. ما نگاه متفاوتی به خانمهای راننده داریم و مجبورم بپذیرم که بر خلاف چیزی که دوست دارم، این نگاه و پارامترهای دیگه دست به دست هم داده که رانندگی خانمها قابل مقایسه با آقایون نباشه. منظورم از غیرقابلمقایسه بودن این نیست که رانندگی آقایون بهتره. منظورم واقعن معنی خود «غیر-قابلمقایسه»ست. و برای حرفم چندتا دلیل دارم:
- وقتی جامعه نگاه متفاوتی به خانمها و رانندگیشون داره، همین نگاه تبدیل به عامل تاثیرگذاری میشه توی رانندگیشون و مقصر این نگاه ماییم.
- خیلی وقت پیش توی توییتر هشتگ #WhenIWas ترند شد که خانمها و آقایون، راجع به تجریباتی که بهشون تعرض شده بود مینوشتن و از اونها میشد عمق فاجعه رو درک کرد. این مساله برای خانمها توی رانندگی هم پیش میاد. (پیشنهاد میکنم #WhenIWas رو توی توییتر ببینید)
- هنجارهای متفاوتی برای خانمها و آقایون وجود داره. موردی که الان توی ذهن منه پوششه و فشار دولت اونقدر زیاده روی این مساله که بخشی تشکیل میشه برای نظارت و جریمه کردن خانمهایی که این هنجارها رو رعایت نمیکنن.
دلایل دیگهای هم ممکنه باشن که به ذهن من نرسیدن. مساله اینه که همهی اینها یجور فشاره که به خانمها وارد میشه و به نظرم چون این فشار روی آقایون وارد نمیشه، کار خیلی مسخرهایه که بگیم خانمها رانندگیشون بده یا فلان و این کار به نظرم غلطه چون داریم همهی پارامترها و فشارهایی که بر آقایون وارد نمیشه رو ایگنور میکنیم و این باعث میشه مقایسهمون منطقی نباشه.
اینها نکاتیه که تا الان به ذهنم رسیده و دوست داشتم جایی در موردشون بنویسم. دوست داشتم نوشته پیوستهتر میبود ولی میدونم بیشتر از این حوصله نمیکنم و برای همین همینجوری که هست، منتشرش میکنم.
به نظرم راهحل همهی این مسائل برای نسلی که توان یادگیری کمتری در خودشون میبینن جریمهست. حتی جریمه برای بین خطوط رانندگی نکردن و حتی جریمه کردن پیادههایی که هر جایی که دوست دارن از خیابون رد میشن. و برای نسلی که هنوز شخصیتشون شکل نگرفته، آموزش درسته. چیزی که به نظر میرسه خیلی طول میکشه تا ما بهش برسیم. بیشترین امیدم به آدمهاییه که از کمپینهایی مثل کمپین بین خطوط حمایت کردن و انتقال شعورشون به نسل بعدی و گروههایی که اولویت بالا بردن شعور اجتماعی براشون از اولویتهای سیاسی و مذهبی بیشتر باشه.